برد كاملتر است . زيرا :
اولا - ما هيچ چيز ديگر را اينطور تعريف نمی‏كنيم . ما هرگز يك اسب‏
كامل را اسب برخوردار نمی‏دانيم . اسب را در ارتباط با صفات خود و در
وضع خاص خودش در نظر می‏گيريم كه چه صفاتی بايد داشته باشد . اسب كامل‏
آن نيست كه مثلا ديشب علف بيشتری خورده باشد . يا در سيب كامل‏
نمی‏گوئيم سيبی است كه برخورداری بيشتری از طبيعت : هوا ، نور و . . .
داشته باشد .
ثانيا - كدام وجدان اين مطلب را قبول می‏كند كه كاملترين انسان‏
برخوردارترين انسانها تعريف شود . چون لازمه‏اش اين است كه هر انسانی به‏
هر نسبت كه از طبيعت كمتر برخوردار باشد ناقصتر باشد . برخوردارتر ،
كاملتر است و نابرخوردارتر ، ناقصتر . بنابراين اگر ما دو انسان داشته‏
باشيم ، يكی مانند معاويه باشد كه تمام همش استفاده از حداكثر نعمتهای‏
دنيا باشد با هر شرائطی كه هست ، كه می‏گويند خودش را در اواخر عمر گفت‏
ما در نعمت دنيا غلط خورديم ، و واقعا هم چنين بود زيرا از 80 سال عمرش‏
حدود 40 سالش را به حكومت شام گذراند و از اين 40 سال حدود 20 سال به‏
عنوان والی مقتدر بود و 20 سال ديگر خليفه مقتدر بود ، و ديگری مانند
حضرت امير باشد كه برعكس در جهان زاهدانه زندگی كرده و در زهد خود هم‏
فلسفه‏ای داشته است ، حالا فلسفه‏اش اين بوده است كه می‏خواسته آزاد زندگی‏
كند ، يا ايثار كند ، يا همدردی با ديگران كند ، و يا اسير دنيا نشده‏
باشد و قلب خود را فارغ برای معنويت نگهداشته باشد ، هر چه باشد ، و
بهره‏اش از دنيا فقط مثلا 17 من نان جو باشد ، اولی به