اين حرف تا اندازه‏ای درست است ولی دو " اما " دارد . يكی اينكه در
انسان اين وجدانها تا آن حد قوی نيست كه بتوان مكتبی را بر پايه آن بنا
نهاد به طوری كه بتواند در تربيت ، واقعا منافع عموم بشر را فدای آنها
بكند ، تا آنجا كه انسان حتی حاضر به كشته شدن به خاطر آن لذتهای معنوی‏
باشد .
اصولا اگر انسان فقط به خاطر لذت ولو لذت معنوی كاری بكند فقط تا مرز
كشته شدن است ، تا مرز زندان رفتنهای متوالی است . يعنی اينها در اين‏
حدود به شكل امور تفننی و فانتزی درست است ، اما به شكل نيازهای عميق‏
بشری كه در مكتب لازم است تا افراد پايبند به مكتب به خاطر اين ارزشهای‏
معنوی " پاكبازی " و " سربازی " بكنند صحيح نيست . چنانكه در دنيا
هيچكس حاضر نيست به خاطر بقا و دوام گلهای خانه‏اش خود را به كشتن دهد
، زيرا گل را برای استفاده و لذت خود از آن می‏خواهد نه برعكس . يا مثلا
در مورد كمك كردن اگر اين اينطور فكر كند كه چون در هنگام كمك كردن از
آن لذت می‏برم ، به خاطر آن لذت اين كار را می‏كنم و پايبند بودنش به‏
اخلاق همين اندازه باشد ، هرگز خود را برای چنين لذتی به كشتن نمی‏دهد زيرا
معنا ندارد .
پس درست است كه انسان در عمق وجدان خود از كارهای خير و عمومی لذت‏
می‏برد ( و قرآن مجيد هم اين وجدان را قبول دارد ) اما اين مقدار وجدان‏
برای پايه و مايه يك مكتب قرار گرفتن كافی نيست ، يعنی نياز مكتب به‏
ايمان به معنويات در يك حد خيلی بالاتر و بهتری است . لذا اگر كسی مثلا
بگويد : امام حسين عليه‏السلام به كربلا