سعدی در بوستان اين مطلب را تا اندازه‏ای خوب بيان كرده است . تفاوت‏
بينش حكيم و عارف را درباره خدا بيان می‏كند ، می‏گويد :
ره عقل جز پيچ در پيچ نيست
بر عارفان جز خدا هيچ نيست
بعد برای توضيح " جز خدا هيچ نيست " كه آيا همه خدا هستند يا اينها
نيستند و فقط اوست ، می‏گويد :
توان گفتن اين با حقيقت شناس
ولی خرده گيرند اهل قياس
كه پس آسمان و زمين چيستند ؟
بنی آدم و ديو و دد كيستند ؟
بعد جواب می‏دهد كه اينها باهم منافات ندارد ، می‏گويد :
پسنديده پرسيدی‏ای هوشمند
جوابت بگويم درايت پسند
كه خورشيد و دريا و كوه و فلك
بنی آدم و ديو و جن و ملك
همه هر چه هستند از آن كمترند
كه با هستيش نام هستی برند
اگر او هست اينها چيزی نيست . « قل الله ثم ذرهم » ( 1 ) همينكه‏
بگوئی الله ، ذرهم به دنبالش می‏آيد . محال است كه كسی الله را الله‏
شناخته باشد و بتواند به قطب ديگری متمايل شود و اصولا چيز ديگری را در
مقابل او ، قطب فرض كند .
اين است كه از نظر اسلام خدا بالاتر است از حد تشبيه به يك صانع ،
بلكه چيزی و صانعی است كه اگر او حقيقت است ديگر چيزی را نمی‏شود در
برابرش حقيقت شمرد . اينقدر عظيم و بزرگ است ! بنابراين در اسلام‏
ايمان به حقيقتی كه ديگر چيزی را نمی‏شود در برابرش حقيقت شمرد مطرح‏
است .

پاورقی :
1 - سوره انعام آيه . 91 بگو ( آنكه كتاب و رسول فرستد ) خداست ،
آنگاه ( پس از اتمام حجت ) آنان را بگذار .