مذهبی نظير انقلاب ما و . . .
آخرين مطلبی كه در باب معنای انقلاب بايد به آن اشاره كنم اينست كه
انقلاب در اصطلاح لغوی و حتی در اصطلاح فلسفی و فقهی امری است از نوع فعل
لازم انقلاب از باب انفعال و بمعنای نوعی " شدن " است اما بسيار اتفاق
ميافتد كه لغاتی از عربی كه به فارسی وارد ميشوند مفهوم ديگری پيدا
ميكنند از جمله همين كلمه انقلاب كه در فارسی مفهوم متعدی پيدا كرده است
ما در فارسی ميگوئيم انقلاب كرد ، يعنی آنرا بصورت يك فعل متعدی بكار
ميبريم باين ترتيب در اصطلاح جامعه شناسنانه انقلاب در موردی بكار ميرود
كه يك عمل ارادی در آن دخيل باشد بعلاوه جزء ديگری هم در مفهوم اين كلمه
هست و آن تقدس و تعالی است ما هر دگر شدنی را انقلاب نمیگوئيم ممكن
است جامعهای عوض بشود باين معنی كه از كمال بسمت نقص برود ، يعنی
سقوط كند ، در اين مورد كسی لغت انقلاب را بكار نميبرد در انقلاب مفهوم
كمال يابی و تكامل مندرج است .
سومين عنصری كه در اصطلاح انقلاب به تعبير امروزی وجود دارد ، عنصر نفی
و انكار است باين ترتيب با در نظر گرفتن اين سه عامل مفهوم اجتماعی
انقلاب عبارت خواهد بود از وضعی را با اراده خود خراب كردن برای رسيدن
به وضعی بهتر واژگون كردن وضع حاكم برای بر قراری نظمی متعاليتر ( 1 ) .
پاورقی :
1 - با درك مفهوم انقلاب ميتوانيم اشارهای بكنيم به رابطه ميان اسلام و
انقلاب ، و اينكه اسلام ، انقلابی است در درون و انقلابی است در بيرون
ميدانيم اسلامی دين توحيد و پرستش خدای يگانه است ، دين يگانه شناسی و
يگانه پرستی است ، دين يگانه شدن فرد با اجتماع و اجتماع با فرد است در
اينجا قصد پرداختن به توحيد نظری و عملی را ندارم نكتهای كه مورد نظر
است ، اين است كه اسلام هميشه توحيد را با نفی ابتدائی شرك خواستار
است . >