هرگز نرسيده اند ، نقل نكنيم اين مرد بزرگ در نمط نهم اشارات پس از
تشريح عبادت عوامانه كه تنها برای مزد است و ارزش زيادی ندارد ، به‏
عبادتهای مقرون به معرفت می‏پردازد ، می‏گويد :
و العبادش عند العارف رياضة ما لهممه وقوا نفسه المتوهمة و المتخيلة
ليجرها بالتعويد عن جناب الغرور الی جناب الحق فتصير مسالمة للسر
الباطن حين ما يستجلی الحق لا تنازعه فيخلص السر الی الشروق الباطن .
عبادت از نظر اهل معرفت ، ورزش همتها و قوای وهميه و خياليه است كه‏
در اثر تكرار و عادت دادن به حضور در محضر حق ، همواره آنها را از توجه‏
به مسائل مربوط به طبيعت و ماده به سوی تصورات ملكوتی بكشاند و در
نتيجه ، اين قوا تسليم " سر ضمير " و فطرت خداجويی انسان گردند و مطيع‏
او شوند به حدی كه هر وقت اراده كند كه در پی جلب جلوه حق برآيد ، اين‏
قوا در جهت خلاف فعاليت نكنند و كشمكش درونی ميان دو ميل علوی و سفلی‏
ايجاد نشود و " سر باطن " بدون مزاحمت اينها از باطن كسب اشراق نمايد
.
مرحله سوم اين است كه روح در مراحل قوت و قدرت و ربوبيت و ولايت‏
خود به مرحله ای می‏رسد كه در بسياری از چيزها از بدن بی‏نياز می‏گردد ، در
حالی كه بدن صد در صد نيازمند به روح است .
روح و بدن نيازمند به يكديگرند حيات بدن به روح است روح صورت و حافظ
بدن است سلب علاقه تدبيری روح به بدن مستلزم خرابی و فساد بدن است . و
از طرف ديگر روح در فعاليتهای