را كشتند . نامه او به دست برادرانش رسيد و آنها مخفيانه رفتند به كوفه‏
و مدتها در كوفه مخفی بودند . ابوسلمه هم در كوفه مخفی بود و نهضت را
رهبری می‏كرد . دو سه ماه بيشتر نگذشت كه ظاهر شدند ، رسما جنگيدند و
فاتح گرديدند .
می‏گويند : بعد از آن كه ابراهيم امام كشته شد و جريان در اختيار سفاح و
ديگران قرار گرفت ، ابوسلمه پشيمان شد و فكر كرد كه خلافت را از آل‏
عباس به آل ابوطالب باز گرداند . نامه‏ای نوشت در دو نسخه ، و محرمانه‏
فرستاد به مدينه ، يكی را برای حضرت صادق و ديگری را برای عبدالله بن‏
حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب ( 1 ) . به مأمور گفت اين دو نامه را
مخفيانه به اين دو نفر می‏دهی ، ولی به

پاورقی :
. 1 حضرت امام حسن پسری دارد كه نام او هم حسن است . به او می‏گويند
" حسن مثنی " يعنی حسن دوم . حسن مثنی در كربلا در خدمت ابا عبدالله‏
بود ولی جزء مجروحين بود ، در ميان مجروحين افتاده بود و كشته نشده بود .
بعد كه آمدند به سراغ مجروحين ، يك كسی كه با او خويشاوندی مادری داشت‏
وی را با خودش برد و نزد عبيدالله زياد نيز شفاعت كرد كه متعرضش نشود
. بعد [ حسن مثنی خود را ] معالجه كرد و خوب شد . بعدها حسن مثنی با
فاطمه بنت الحسين دختر حضرت سيدالشهداء - كه او هم در كربلا بود ولی‏
هنوز دختر و در خانه بود كه نوشته‏اند : كانت جارية وصيئة دختر زيبايی‏
بود - ازدواج كرد . ( فاطمه همان كسی است كه در مجلس يزيد يك كسی به‏
يزيد گفت اين دختر را به من ببخش ويزيد سكوت كرد ، بار دوم گفت و
حضرت زينب به او تعرض كرد و او را مورد عتاب قرار داد ، يزيد هم بدش‏
آمد و به او فحش داد كه چرا چنين سخنی گفتی ؟ ! ) . از اين دو فرزندانی‏
به وجود آمد كه يكی از آنها همين عبدالله است . عبدالله از طرف مادر
نوه امام حسين و از طرف پدر نوه امام حسن است و به اين جهت افتخار
می‏كرد ، می‏گفت من از دو طريق فرزند پيغمبرم ، از دو راه فرزند فاطمه‏
هستم ، و لهذا به او می‏گفتند " عبدالله محض " يعنی خالص از اولاد
پيغمبر . عبدالله در زمان حضرت صادق رئيس اولاد امام حسن بود همچنانكه‏
حضرت صادق رئيس و بزرگتر بنی الحسين بود .