بنی العباس دو نفر دارند از داعيان و مبلغانی كه اين نهضت را رهبری‏
می‏كردند ، يكی در عراق و در كوفه بود - كه مخفی هم بود - و يكی در خراسان‏
. آن كه در كوفه بود به نام " ابو سلمه‏ء خلال " معروف بود و آن كه در
خراسان بود ابومسلم بود كه عرض كرديم او را به خراسان فرستادند و در
آنجا پيشرفت كرد . ابوسلمه در درجه اول بود و ابو مسلم در درجه دوم . به‏
ابوسلمه لقب " وزير آل محمد " داده بودند و به ابومسلم لقب " امير
آل محمد " . ابو سلمه فوق العاده مرد با تدبيری بوده ، سياستمدار و مدبر
و وارد در امور و عالم و خوش صحبت بوده است . يكی از كارهای بد و زشت‏
ابومسلم همين بود كه با ابوسلمه حسادت و رقابت می‏ورزيد . از همان‏
خراسان مشغول تحريك شد كه ابو سلمه را از ميان بردارد . نامه‏هايی نوشت‏
به ابوالعباس سفاح كه اين ، مرد خطرناكی است ، او را از ميان بردار .
به عموهای او نوشت ، به نزديكانش نوشت . هی توطئه كرد و تحريك . سفاح‏
حاضر نمی‏شد ، هر چه به او گفتند ، گفت : كسی را كه اينهمه به من خدمت‏
كرده و اينهمه فداكاری نموده چرا بكشيم ؟ گفتند : او ته دلش چيز ديگری‏
است ، مايل است كه خلافت را از آل عباس برگرداند به آل ابی طالب .
گفت : بر من چنين چيزی ثابت نشده واگر هم باشد اين يك خيالی است كه‏
برايش پيدا شده و بشر از اين جور خاطرات و خيالات خالی نيست . هر چه‏
سعی كرد كه سفاح را در كشتن ابوسلمه وارد كند او وارد نشد ، ولی فهميد كه‏
ابوسلمه از اين توطئه آگاه است ، به فكر افتاد خودش ابوسلمه را ازميان‏
بردارد و همين كار را كرد . ابوسلمه خيلی شبها می‏رفت نزد سفاح و با
يكديگر صحبت می‏كردند و آخرهای شب باز می‏گشت . ابومسلم عده‏ای را