فرمود من حاجی هستم و برای حج آمده‏ام ، كاری ندارم ، حجم را انجام می‏دهم‏
، بر می‏گردم و می‏روم . هر كس هم كه می‏آمد ، وضع اينها را كه می‏ديد
می‏رفت به قريش می‏گفت : مطمئن باشيد كه پيغمبر قصد جنگ ندارد . ولی‏
آنها قبول نكردند و مسلمين ( خود پيغمبر اكرم هم ) چنين تصميم گرفتند كه‏
ما وارد مكه می‏شويم ولو اينكه منجر به جنگيدن شود ، ما كه نمی‏خواهيم‏
بجنگيم ، اگر آنها با ما جنگيدند با آنها می‏جنگيم . " بيعت الرضوان "
در آنجا صورت گرفت . مجددا با پيغمبر بيعت كردند برای همين امر ، تا
اينكه نماينده‏ای از طرف قريش آمد و گفت كه ما حاضريم با شما قرار داد
ببنديم . پيغمبر فرمود : من هم حاضرم . پيغامهايی كه پيغمبر می‏داد
پيغامهای مسالمت آميزی بود . به چند نفر از اين پيامرسانها فرمود : "
« ويح قريش (1) اكلتهم الحرب » وای به حال قريش ، جنگ اينها را تمام‏
كرد . اينها از من چه می‏خواهند ؟ مرا وا بگذارند با ديگر مردم ، يا من از
بين می‏روم ، در اين صورت آنچه آنها می خواهند به دست ديگران انجام شده‏
، و يا من بر ديگران پيروز می‏شوم كه باز به نفع اينهاست ، زيرا من يكی‏
از قريش هستم ، باز افتخاری برای اينهاست " فايده نكرد . گفتند قرار
داد صلح می‏بنديم . مردی به نام سهل بن عمرو را فرستادند و قرار داد صلح‏
بستند كه پيغمبر امسال بر گردد و سال آينده حق دارد بيايد اينجا و سه روز
در مكه بماند ، عمل عمره‏اش را انجام

پاورقی :
. 1 " ويح " همان وای است كه ما می‏گوييم اما " وای " در حال خوش‏
و بش . در عربی يك " ويل " داريم و يك " ويح " . ما در فارسی‏
كلمه‏ای بجای " ويح " نداريم . وقتی می‏گويند ويلك ، اين در مقام تندی و
شدت است . وقتی می‏گويند و يحك ، اين در مقام خوش و بش و مهربانی‏
است .