می‏كردند . وضع عجيبی بود . در همه نماز جمعه‏ها اميرالمؤمنين را لعن‏
می‏كردند ، در حضور امام حسن و امام حسين اميرالمؤمنين را بالای منبر در
مسجد پيغمبر لعن می‏كردند ، و لهذا ما می‏بينيم كه تاريخ امام حسين در
دوران حكومت معاويه - يعنی بعد از شهادت حضرت امير تا شهادت خود
حضرت امام حسين - يك تاريخ مجهولی است ، هيچ كس كوچكترين سراغی از
امام حسين نمی‏دهد ، هيچ كس يك خبری ، يك حديثی ، يك جمله‏ای ، يك‏
مكالمه‏ای ، يك خطبه‏ای ، يك خطابه‏ای ، يك ملاقاتی را نقل نمی‏كند . اينها
را در يك انزوای عجيبی قرار داده بودند كه اصلا كسی تماس هم نمی‏توانست‏
با آنها بگيرد . امام حسين با آن وضع اگر پنجاه سال ديگر هم عمر می‏كرد
باز همين طور بود يعنی سه جمله هم از او نقل نمی‏شد ، زمينه هر گونه‏
فعاليت گرفته شده بود .
در اواخر دوره بنی اميه كه منجر به سقوط آنها شد ، و در زمان بنی‏
العباس عموما - بالخصوص در ابتدای آن - اوضاع طور ديگری شد ( نمی‏خواهم‏
آن را به حساب آزاد منشی بنی العباس بگذارم ، به حساب طبيعت جامعه‏
اسلامی بايد گذاشت ) به گونه‏ای كه اولا حريت فكری در ميان مردم پيدا شد .
( در اين كه چنين حريتی بوده است ، آزادی فكر و آزادی عقيده‏ای وجود
داشته بحثی نيست . منتها صحبت در اين است كه منشاء اين آزادی فكری چه‏
بود ؟ و آيا واقعا سياست بنی العباس چنين بود ؟ ) و ثانيا شور و نشاط
علمی در ميان مردم پديد آمد ، يك شور و نشاط علمی ئی كه در تاريخ بشر كم‏
سابقه است كه ملتی با اين شور ونشاط به سوی علوم روی آورد ، اعم از علوم‏
اسلامی - يعنی علومی كه مستقيما مربوط به اسلام است ، مثل