مأمون و فضل پشيمان شدند وگفتند اگر اين برسد به آنجا انقلاب می‏شود ،
آمدند جلوی حضرت را گرفتند و ايشان را از بين راه برگرداندند و نگذاشتند
كه از شهر خارج شوند .

. 4 طرز رفتار امام پس از مسئله ولايتعهدی

مسئله ديگر كه اين هم باز از مسلمات تاريخ است ، هم سنی‏ها نقل‏
كرده‏اند و هم شيعه‏ها ، هم ابوالفرج نقل می‏كند و هم در كتابهای ما نقل شده‏
است ، طرز رفتار حضرت است بعد از مسأله ولايتعهدی . مخصوصا خطابه‏ای كه‏
حضرت در مجلس مأمون در همان جلسه ولايتعهدی می‏خواند عجيب جالب است .
به نظر من حضرت با همين خطبه يك سطر و نيمی - كه همه آن را نقل كرده‏اند
- وضع خودش را روشن كرد . خطبه‏ای می‏خواند ، در آن خطبه نه اسمی از مأمون‏
می‏برد و نه كوچكترين تشكری از او می‏كند . قاعده‏اش اين است كه اسمی از
او ببرد و لااقل يك تشكری بكند .
ابوالفرج می‏گويد بالاخره روزی را معين كردند و گفتند در آن روز مردم‏
بايد بيايند با حضرت رضا بيعت كنند . مردم هم آمدند . مأمون برای حضرت‏
رضا در كنار خودش محلی و مجلسی قرار داد و اول كسی را كه دستور داد
بيايد با حضرت رضا بيعت كند پسر خودش عباس بن مأمون بود . دومين كسی‏
كه آمد يكی از سادات علوی بود . بعد به همين ترتيب گفت يك عباسی و
يك علوی بيايند بيعت كنند و به هر كدام از اينها هم جايزه فراوانی‏
می‏داد و می‏رفتند . وقتی آمدند برای بيعت ، حضرت دستش را به شكل خاصی‏
رو به جمعيت گرفت . مأمون گفت : دستت را دراز كن تا بيعت كنند .