كشته شدند ، [ به اين ترتيب كه ] روزی مأمون اينها را احضار كرد ، حضرت‏
رضا وعده‏ای ا ز جمله فضل بن سهل ذوالرياستين هم بودند ، مجددا نظرشان‏
را خواست ، تمام اينها در كمال صراحت گفتند ما صددرصد . مخالفيم ، و
جواب تندی دادند . اولی را گردن زد . دومی را خواست . او مقاومت كرد .
وی را نيز گردن زد . به همين " جلودی " رسيد ( 1 ) . حضرت رضا كنار
مأمون نشسته بودند . آهسته به او گفتند : از اين صرف نظر كن . جلودی‏
گفت : يا اميرالمؤمنين ! من يك خواهش از تو دارم ، تو را به خدا حرف‏
اين مرد را درباره من نپذير . مأمون گفت : قسمت عملی است كه هرگز حرف‏
او را درباره ات نمی‏پذيرم . ( او نمی‏دانست كه حضرت شفاعتش را می‏كند )
. همانجا گردنش را زد . به هر حال حضرت رضا را با اين حال آوردند و
وارد مرو كردند . تمام آل ابی طالب را در يك محل جای دادند و حضرت رضا
را در يك جای اختصاصی ، ولی تحت نظر و تحت‏الحفظ ، و در آنجا مأمون اين‏
موضوع را با حضرت در ميان گذاشت . و اين يك مسئله كه از مسلمات تاريخ‏
است .

پاورقی :
. 1 جلودی يك سابقه بسيار بدی هم داشت و آن اين بود كه در قيام يكی‏
از علويين كه در مدينه قيام كرده و بعد مغلوب شده بود ، هارون ظاهرا به‏
همين جلودی دستور داده بود كه برو در مدينه تمام اموال آل ابی طالب را
غارت كن ، حتی برای زنهای اينها زيور نگذار ، و جز يكدست لباس ،
لباسهای اينها را از خانه‏هاشان بيرون بياور ، آمد به خانه حضرت رضا .
حضرت دم در را گرفت و فرمود من راه نمی‏دهم . گفت : من مأموريت دارم ،
خودم بايد بروم لباس از تن زنها بكنم و جز يكدست لباس برايشان نگذارم‏
. فرمود : هر چه كه تو می‏گويی من حاضر می‏كنم ولی اجازه نمی‏دهم داخل شوی .
هر چه اصرار كرد حضرت اجازه نداد . بعد خود حضرت [ به زنها ] فرمود :
هر چه د اريد به او بدهيد كه برود ، و او لباسها و حتی گوشواره و النگوی‏
آنها را جمع كرد و رفت .