بود و از شهوات پرهيز داشت . و در مدينه اقامت كرد و بر دوستان خود
اسرار علوم را افاضه می‏كرد : و يفيض علی الموالی له اسرار العلوم ، ثم‏
دخل العراق . مدتی هم به عراق آمد . بعد اشاره به كناره گيری امام از
سياست می‏كند و می‏گويد : " و لاناز فی الخلافه احدا " " با احدی در
مسئله خلافت به نزاع بر نخواست " . او اين كناره گيری را اينطور تاويل‏
ميكند ، ميگويد : " امام آنچنان غرق در بحر معرفت و علوم بود كه‏
اعتنايی به اين مسائل نداشت " . من نمی‏خواهم توجيه او را صحيح بدانم ،
مقصود اقرار اوست كه امام تا چه حد در دريای معرفت غرق بود . می‏گويد :
و من غرق فی بجر المعرفة لم يقع فی شط . آن كه در دريای معرفت غرق باشد
خودش را در شط نمی‏اندازد ( می‏خواهد بگويد اينجور چيزها شط است ) و من‏
تعلی الی ذروش الحقيقة لم يخف من حط آن كه بر قله حقيقت بالا رفته است‏
از پايين افتادن نمی‏ترسد .
همين شهرستانی كه اين سخن را درباره امام صادق می‏گويد ، خودش دشمن‏
شيعه است ، در كتاب " الملل و النحل " آنچنان شيعه را می‏كوبد كه حد
ندارد ، ولی برای امام صادق تا اين مقدار احترام قائل است ، و اين يك‏
حسابی است .
امروز خيلی از علماء در دنيا هستند كه با اينكه با مذهب تشيع فوق‏
العاده دشمن و مخالفند ولی برای شخص امام صادق كه اين مذهب به او
منتسب است احترام قائل اند . لابد پيش خودشان اينطور توجيه می‏كنند كه‏
آن چيزهايی كه مخالف نظر آنهاست از امام صادق نيست ؟ ولی به هر حال‏
برای شخص امام صادق احترام فوق العاده‏ای قائل هستند .