يعنی مانعی در راه مأمون ايجاد نكند . به طور كلی ، هم منطقا و هم شرعا
فرق است ميان اينكه مفسده‏ای را ما خودمان بخواهيم تأثيری در ايجادش‏
داشته باشيم - كه در اينجا يك وظيفه داريم - و اين كه مفسده موجودی را
بخواهيم از بين ببريم [ كه در اينجا وظيفه ديگری داريم ] . مثالی عرض‏
می‏كنم . يك وقت هست من شير آب را باز می‏كنم كه آب بيايد داخل حياط
شما خرابی ببار آورد . اينجا من ضامن حياط شما هستم به جهت اينكه در
خرابی آن تأثير داشته‏ام . و يك وقت هست كه من از كنار كوچه رد می‏شوم ،
می‏بينم كه شير آب باز شده و آب به پای ديوار شما رسيده است . اينجا
اخلاقا من وظيفه دارم كه اين شير را ببندم و به شما خدمت كنم . نمی‏كنم و
اين ضرر به شما وارد می‏آيد . در اينجا اين كار بر من واجب نيست . اين‏
را گفتم از نظر اين كه خيلی فرق است ميان اين كه كاری به دست شخصی يا
به دست دست او می‏خواهد انجام شود ، و اين كه كاری را يك كس ديگر
انجام می‏دهد و ديگری وظيفه از بين بردن آن را دارد . معاويه ، مافوقش‏
علی ( ع ) بود ، يعنی تثبيت معاويه معنايش اين بود كه علی ( ع ) معاويه‏
را به عنوان دستی برای خود بپذيرد ، ولی تثبيت [ مأمون توسط ] حضرت رضا
( به قول شما ) معنايش اين است كه حضرت رضا مدتی در مقابل مأمون سكوت‏
داشته باشد . اين ، دو وظيفه است ، در آنجا علی ( ع ) مافوق است . در
اينجا قضيه برعكس است ، مأمون مافوق است . اين كه حضرت رضا مدتی با
فضل بن سهل همكاری كند ، يا به قول شما [ مأمون را ] تثبيت كند ، يعنی‏
مدتی در مقابل مأمون ساكت باشد . مدتی ساكت بودن برای مصلحت بزرگتر ،
برای انتظار كشيدن يك فرصت بهتر ، مانعی ندارد .